Chon Baad

Morteza, a young man from a dysfunctional nuclear family finds solace in the home of his grandfather, with whom he shares a strong and powerful bond. Although his parents strongly disapprove, he spends the majority of his time in the company of their oldest family member. Through his mother, he lands a much-needed job at a local factory, but both grandson and grandfather are faced with an agonising trial of separation.

مرتضی پسر نوجوانی است که می خواهد بعد از امتحاناتش سرکار برود تا بتواند دوچرخه بخرد. پدر او به شدت با کار کردن مخالف است و عقیده دارد که تابستان هم باید درس خواند. اما

مرتضی بدون اطلاع پدر و با کمک پدربزرگش کار پیدا می کند و همین مسأله اختلافات قدیمی بین پدر و پدربزرگ را دامن می زند

An Isfahani teenager, Morteza, who dreams of buying a bicycle, decides to start working during the summer break to earn the money. His family members have different reactions to his decision.

مرتضی، نوجوان اصفهانی، آرزوی خریدن یکی دوچرخه دارد و برای تهیه پول لازم تصمیم میگیرد در تعطیلات تابستان مشغول به کاری شود. افراد خانواده واکنش های متفاوتی به این تصمیم نشان میدهند