More results...

Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

Duel

Duel

Duel

The Duel / دوئل

Your rating: 0
7 1 vote

Synopsis

A 40-year old man, Zeinal, who has been a POW for 20 years, is released and returns to his home town. He remembers how he helped fighting off the enemies in Khoramshahr and defending the city from heavy  fire of the enemy  at the beginning of the war. It was during that hard and critical time that Eskandar, along with some agents, claiming to have a secret mission, ask Zeinal to retrieve a safe full of secret documents which was about to be taken out of the country on a freight car. Zeinal and a few of his followers, get the safe and are about to give it to the leader of the group. As he is dead, Zeinal decides to take it to Ahvaz and give it to Jahan Ara. His conflict with Eskandar and the government agents become serious, but he manages to get the safe to a trailer and escape his pursuers at the last moments. The enemy attacks and Zeinal’s friend, Yahya, who was with him during all the stages, is killed and drowns with the safe. After he is released, Zeinal is considered a traitor and quarantined for some months. When he finally gets to his village, he realizes that everyone blames him of treason. Yahya’s wife, Salimeh, also holds him responsible for her husband’s death and is trying to take revenge by killing him. In order to prove his innocence, Zeinal goes to the military commander who was Jahan Ara’s assistant at the beginning of the war. He risks his own position but provides Zeinal with some equipment so that he can look for the safe. Zeinal finds the safe but he first takes Yahya’s remains to his wife. At this time, Eskandar reveals that the safe contains no secret documents but gold bars. Knowing that Eskandar has his eye on the gold, Zeinal takes the safe to the mine field. After a  struggle and his nephew being killed, Zeinal is wounded by Eskandar. He leaves but the mines explode and the gold scatters in the desert. Salimeh takes Zeinal to the hospital.


زینال در چهل سالگی، پس از بیست سال اسارت در عراق، آزاد و به شهرش باز میگردد، او به خاطر می آورد که در آغاز جنگ و شروع هجوم دشمن و حمله بی امان هواپیماها به جمعیت آواره ای که در صدد عزیمت از منطقه جنگی هستند، او چگونه با جمعی از اهالی در ایستگاه حسینیه خرمشهر، مقابل دشمن مقاومت می کرد. در این شرایط سخت و بحرانی بود که اسکندر به همراه تعدادی از نیروهای دولتی که مدعی اند مأموریتی محرمانه دارند. از زینال می خواهند که در یک شبیخون به دشمن، گاوصندوقی را که حاوی اسناد محرمانه است و در یک توطئه از پیش طراحی شده برای خروج از کشور، در واگن باری قرار دارد از چنگ دشمن بازپس گیرند.زینال با یاری چند تن از همراهانش، گاوصندوق را به دست آورده و در اختیار نماینده گروه می گذارد. او که تعدادی از دوستانش را در این مأموریت از دست رفته می بیند، با مرگ نماینده گروه دولتی، تصمیم میگیرد تا گاوصندوق را نزد جهان آرا به اهواز ببرد. اختلاف او با اسکندر و مأموران دولتی بالا میگیرد، اما زینال با تلاش فراوان گاوصندوق را به یک یدک کش می رساند و در آخرین دقایق از دست تعقیب کنندگان می گریزد، یحیی، یار نزدیک او در گروه مقاومت، که در تمامی مراحل کنار اوست، با حمله نیروهای عراقی، او به همراه گاوصندوق به اعماق آب  می رود و زینال اسیر عراقیها می شود.زینال، پس از آزادی از اسارت عراقی ها، در بازگشت، به عنوان یک خائن، چند ماه در قرنطینه نگهداری می شود و وقتی هم امکان بازگشت به روستایش را می یابد، متوجه میشود که مردم و رئیس قبیله او را به خیانت متهم کرده اند. همسر یحیی ، سلیمه  نیز او را مسئول مرگ شوهرش میداند و پس از اطلاع از ورود او به روستا به قصد انتقام سعی در کشتنش می کند. زینال برای اثبات بی گناهی اش سراغ فرمانده نظامی منطقه می رود، که در دوره آغاز جنگ معاون جهان آرا بود و او را در بسیاری از مراحل یاری داده بود. فرمانده به بهای از دست دادن موقعیت نظامی اش، تجهیزات لازم و یک گروه غواصی در اختیار زینال می گذارد تا او بتواند در نقطه ای که گاوصندوق زیر آب رفته به تجسس بپردازد، گاوصندوق پیدا می شود، اما زینال ابتدا باقیمانده جسد یحیی را نزد سلیمه می برد.در این هنگام است که اسکندر، با اقدامی به موقع، نزد قبیله فاش میکند که محتویات گاوصندوق، اسناد دولتی نیست، بلکه شمشهای طلاست و هدف اصلی اقدام زینال در آن زمان را ناشی از خیانت نمیداند.زینال که میداند، اسکندر همچنان خواهان گاوصندوق است، با گاوصندوق، به میدان مین زده، پس از کشمکش فراوان و کشته شدن برادرزاده اش، در آخرین لحظه توسط اسکندر با چاقو مجروح می شود، اسکندر با گاوصندوق از او عبور می کند، اما میدان مین منفجر می شود و طلاها به براده هایی تبدیل و در صحرا پراکنده می شود. سلیمه که بی گناهی زینال را باور کرده پیکر نیمه جان او را به بیمارستان می رساند

Original title دوئل

Similar titles

Heidar
Agha Yousef
Tavarish
The Doll Behind The Window
Ta’Ghib Ta Jahannam
Back And Dagger
Fury Resort
Ashoobgar
Facing Mirrors
Bipooli
Tick Tack
The Key

Leave a comment

Name *
Add a display name
Email *
Your email address will not be published