More results...

Generic selectors
Exact matches only
Search in title
Search in content
Post Type Selectors

Az Kenare Ham Migozarim

Az Kenare Ham Migozarim

Az Kenare Ham Migozarim

Going By / از کنار هم میگذریم

Your rating: 0
8 1 vote

Synopsis

This movie follows four separate carloads of people as they traverse the same highway from Tehran to the Caspian Sea: a widow and woman who had an affair with her husband; a widower and his terminally ill son; a film critic and his rebellious sons; and a a hearse driver with a dark sense of humor.


Aras, who suffers from a deadly disease, is on his way to Langeroud with his father. Asadollah, a hearse driver, is taking a man’s body, accompanied by the latter’s son, to the North. He had dreamt of becoming a hearse driver since he was a child. On the way, he talks about love, life, and death to the people who accompany the corpses. Aras reads the writings on the cars. In another car, a middle-aged architect who has recently divorced his wife is accompanied by his two sons. His older son wants to become a movie critic, but his father who thinks that it is not a goof job, is trying to change his mind.


در جاده، سرنشینان چند اتومبیل، بی آنکه شناختی از هم داشته باشند در پی همراهی شمال هستند، ارس ،کودکی که بیماری مرگباری دارد همراه پدرش راهی شهرستان لنگرود است. اسدالله، راننده نعش کش، مرده ای را به همراه پسر مرد متوفی به شمال میبرد. اسدالله از کودکی آرزو داشته تا راننده نعش کش شود. او در طول راه برای صاحب عزا که گاهی می گرید، درباره عشق و آرزو و زندگی و مرگ صحبت میکند… ارس در ماشین پدرش نوشته های روی اتومبیل های بیابانی را میخواند… در اتومبیلی دیگر در جاده، یک آرشیتکت میان سال که به تازگی از همسرش جدا شده، همراه دو پسرش راهی شمال است پسر بزرگترش آرزو دارد تا منتقد فیلم شود و پدر که با او مخالف است، سعی دارد او را قانع کند که نقدنویسی راه مناسبی برای گذران زندگی نیست. سپنتا پسر کوچک تر بیخیال از این بحث پدر و برادرش به بازیگوشی مشغول است. او مدام از درس خواندن شانه خالی می کند و تذکرهای پدرش هم در اوبی اثر است.سرنشینان ماشین چهارم ژاله و شیوا هستند، آن دو همسر اول و دوم نقاشی به نام مهران هستند که به تازگی فوت شده است. آنها باهم درباره مرد زندگی شان و رابطه شخصیشان با او صحبت می کنند. ژاله آخرین نامه مهران را که پیش از مرگش برای او پست کرده به شیوا نشان می دهد. اتومبیل آنها پنجر می شود. ارس و پدرش برای کمک به آن سر میرسند. ارس نزد شیوا می ماند و پدرش و ژاله مشغول پنچرگیری می شوند. شیوا که حوصله ی سوال ها و بحث های کودکانه ارس را ندارد نامه مهران را به او می دهد. تا بخواند. ارس که خسته شده به تنهایی به سمت لنگرود میرود و وقتی پدرش میرسد او در اتومبیل نیست. پدر عصبانی می شود و به دنبال ارس می رود در حالی که نامه مهران پیش اوست. ژاله از شیوا که نامه را از دست داده ناراحت می شود. در یک رستوران بین راه، راننده نعش کش برای صرف ناهار، نگه می دارد، کم کم سایر اتومبیل ها هم می رسند. ارس با سپنتا، پسر کوچک آرشیتکت آشنا می شود و در نهایت نامه مهران را پیش او جا می گذارد. مسافران غذایشان را میخورند و راه می افتند که بروند، ژاله از پدر ارس سراغ نامه را میگیرد و ارس میگوید که نامه را جا گذاشته است. سپنتا نامه را به پدرش می دهد و او نامه را میخواند. حوالی غروب، در شهری ساحلی، برادر بزرگ تر سپنتا که از طلاق پدر و مادرش ناراضی ست، به تنهایی به تهران بازمیگردد. پدرش نامه مهران را در صندوق پست می اندازد. و شیوا که در اتومبیل ژاله تنهاست با صدای تصادف اتومبیل ارس و پدرش بیدار می شود. ژاله که شیوا را رها کرده، سوار بر نعش کش اسدالله به سمت تهران بازمیگردد و اسدالله همان حرفهای همیشگی خود را برای او هم تکرار می کند.

Original title از کنار هم میگذریم

Similar titles

Apartemane Shomareh 13
Orca
Resident Of Middle Floor
Night Bus
A Painting For Love
Tala
Saray
The Musician
Borderless
Bread and Poetry
Tanha Marde Mahalleh
Bagh Haye Kandaloos

Leave a comment

Name *
Add a display name
Email *
Your email address will not be published