Azar who got divorced from her husband Amir recently, is living a peaceful life with her teenage son Arash until she meets Siavash. He proposes her, so her relation with Arash becomes somehow complicated, and eventually he goes to his father. Arash meets Nazanin in the neighborhood and falls in love with her but Nazanin’ father, Abdollahi, disagrees and bans his daughter to meet Arash. Arash’s father also asks them to stop the relationship, but unlike his father’s advice, Arash asks Nazanin to go with him so they escape to some place north of Iran. Abdollahi and his wife on the one hand, and Amir and Azar on the other hand, go after them to the north. Arash and Nazanin go in an accident and fall in a valley. Their parents try hard to save them. When Arash and Nazanin see their honest endeavors, they find out that they should listen to their parents while trying to make their future.
آذر که مدتی است با همسرش «امیر معتمدی» متارکه کرده با پسر نوجوانش « آرش» ، زندگی آرامی دارد امّا بعد از آشنایی اش با «سیاوش » و اظهار تمایل او به ازدواج با آذر، میانه «آرش» و مادرش شکرآب می شود و نهایتاً سبب انتقال او به خانه ی پدرش می شود. «آرش» در همسایگی منزل پدر با «نازنین» دختر همسن و سال خود آشنا و به زودی علاقه مندی هم می شوند. امّا «عبداللهی» پدر نازنین به شدت مخالف این دوستی است و دیدار دخترش با «آرش» را منع می کند. نظر «امیر معتمدی» پدر «آرش» نیز بر توقف این رابطه ی خام است اما به آرش، برخلاف توصیه های پدرش، با موافقت «نازنین» تنها راه حل، فرار به شمال را عملی می کنند. عبداللهی و همسرش از یک سو و امیر معتمدی و آذر از سوی دیگر در جست و جوی آن دو راهی شمال می شوند. حادثه و سقوط آرش و نازنین به شیب جاده ها، و تلاش صادقانه و از روی مهر والدین شان برای نجات آن دو، آرش و نازنین را متوجه می کند که باید نظرات آنها را برای شکل دادن به آتیه شان، حتماً آویزه گوش کنند.
Download | Quality | Size |
---|---|---|
Sign in to download | 1080 | برای دیدن لینک باید وارد شوید |