The Sorrow Of Shadows

A village girl named Sayeh decides to flee from her hard situations and come to the city. Her fiancee is working in Tehran. She gets there and talks to Sadegh on the phone. Sadegh doesn’t appreciate what she has done and asks her to stay near the travel agency until he sends someone to fetch her. However, Sayeh doesn’t know that at the same time, Giti Damian, the leader of Iran’s fugitive girls’ band is looking for someone with the same description as her.

سايه دختري روستايي به خاطر شرايط بسيار سخت زندگي تصميم مي گيرد از روستا بگريزد و به شهر بيايد. نامزد او در تهران مشغول كار است. سايه به تهران مي رسد و با صادق تلفني صحبت مي كند. صادق از آمدن او بي اطلاع خانواده ناراحت مي شود و به او مي گويد جلوي آژانس هواپيمايي بايستد تا صادق كسي را به دنبال او بفرستد تا او را نزد صادق ببرد، اما سايه نمي داند كه گيتي داميان رييس باند دختران فراري ايران در همان زمان با دختري با همان مشخصات همان جا قرار دارد.