The Lost Half

“Rahil”, who has had no news of his soldier husband, “Ali”, for over 6 months, decides to go searching for him. She eventually reaches Abadan after enduring many hardships and difficulties. Upon seeing Ali, he pleas her to go back, and she inevitably does so. She faces Ali’s cousin, “Maryam” and her husband “Ebrahim” who work in transferring the wounded. After Maryam hears what has happened to Rahil, she makes her go back to Abadan and defends her against Ali. However, as Abadan is under heavy fire from the enemy, she realizes that she has no choice but to go back. The fighter planes bombard the bus of the wounded, carrying Rahil, during which Maryam is martyred. Meanwhile, Ali is fighting in a new operation, and once crosses ArvandRood, becomes surrounded by the enemy. The last radio conversation between Ali and Rahil leads them to a new recognition of each other. Rahil promises to wait for Ali, even if this expectation becomes eternal.

راحیل که بیش از شش ماه است از همسر رزمنده اش علی اطلاع ندارد در جستجوی او، پس از تحمل مشقات و دشواری های مختلفی، سرانجام خود را به آبادان می رساند اما وقتی علی را می بیند، به خواست او، ناچار از بازگشت می شود.راحیل در راه بازگشت از آبادان با مریم دخترعموی علی و همسرش ابراهیم روبه رو میشود که در کار حمل مجروحان هستند. مریم وقتی ماوقع را از راحیل میشنود، راحیل را به آبادان بازگردانده و از او در مقابل علی به شدت دفاع میکند، اما پس از اینکه آبادان زیر آتش شدید دشمن قرار میگیرد. راحیل واقعاً به این نتیجه می رسد که چاره ای جز بازگشت ندارد. اتوبوس مجروحان که راحیل را بازمیگرداند، توسط هواپیماهای دشمن منهدم می شود و مریم به شهادت می رسد. همزمان علی نیز در عملیاتی تازه، به آن سوی اروند رود میرود و در محاصره دشمن قرار میگیرد. آخرین مکالمه علی و راحیل با بی سیم، باعث میشود تا هردو به شناختی تازه نسبت به هم برسند. راحیل قول میدهد که منتظر بازگشت او خواهد ماند، حتی اگر این انتظار تا ابد به درازا کشد.