Kolah Namadi

A villager girl and boy fall in love to each other and decide to marry. But the master who is in love with the girl, uses a conspiracy to throw the boy to jail. The girl leaves the village and after some time, following the release of her beloved, she returns. At the same time, the rest of the villagers who have been made aware of the master’s hypocritical behavior, force him out, and the young couple get married.

دختر و پسری روستایی به یکدیگر علاقمند می شوند و قصد دارند با هم ازدواج کنند اما ارباب که خود نیز عاشق دختر است با دسیسه پسر را به زندان میاندازد، دختر ده را ترک و پس از مدتی همزمان با آزادی محبوبش از زندان، به ده برمیگردد و در این حال اهالی ده که خود متوجه اعمال ریاکارانه ی ارباب شده اند او را از خود می رانند و دختر و پسر با یکدیگر ازدواج می کنند.