Soil And Blood

Kak Khan owns a domain from which he earns a living. Asad Khan, the overlord of the neighbouring village, is buying off the villagers’ domains claiming that he wants to build a factory and employ the villagers with good salaries. Kak Khan refuses to sell his domain because he believes that the lord is planning to build Casinos. Asad Khan threatens to ruin his life if he does not consent…

اسد، بزرگ مالک و سرمایه دار روستا، دهقانی به نام کاک خان را زیر فشار قرار می‌دهد تا زمینش را برای احداث جاده کارخانه به او و اگذار کند

Kak Khan owns a domain  from which he earns a living. Asad Khan, the overlord of the neighboring village, is buying off the villagers’ domains  claiming that he wants to build a factory and employ the villagers with good salaries. Kak Khan refuses to sell his domain  because he believes that the  lord  is planning to build Casinos. Asad Khan threatens to ruin his life if he does not consent. Kak Khan is forced to go to the  lord’s father and ask him to change his son’s mind. The father tells him that important people are supporting this project and Kak Khan had better submitting to Asad Khan’s will. Upon his return to the village, Kak Khan finds out that his son has been killed and his wife is in a terrible condition. He seizes his old gun, kills his son’s murderer and escapes to the mountains. He is caught  later soon  and sentenced to death. The villagers revolt and help Kak Khan  flee. He kills the lord and leaves along with his wife and the other villagers.”

کاک خان ” صاحب زمینی است که روی آن کار میکند . “اسدخان ” ارباب دهکده مجاور با خریدن زمین های روستائیان ادعا می کند قصد دارد در آن منطقه کارخانه ای ایجاد کند و روستاییان را با حقوق مناسب به کار گیرد. “کاک خان” از فروش زمینش به ارباب خودداری می کند چون عقیده دارد ارباب می خواهد در این زمین ها قمارخانه به راه بیاندازد. ارباب او را تهدید میکند اگر تسلیم نشود زندگی اش برباد خواهد رفت . کاک خان ناچار نزد پدر ارباب می رود و از او میخواهد پسرش را از این کار منصرف سازد. پدر ارباب می گوید اشخاص  مهمی از این برنامه حمایت میکنند و بهتر است او دست از مقاومت بردارد . “کا ک خان” وقتی به دهکده مراجعت می کند میبیند پسرش را به قتل رسانده اند و همسرش که شاهد این ماجرا بوده تعادلش را أز دست داده است . کاک خان تفنگ قدیمی اش را برمی دارد. قاتل پسرش رامیکشد و به کوه میزند. چندی بعد کاکاخان دستگیر و محاکمه میشود و به اعدام محکوم میگردد. روز ی که قرار است کاک خان را در دهکده اعدام کنند ، روستائیان شورش کرده او را فرار میدهند. کاک خان ارباب را میکشد و همراه با روستائیان، همسر و کودک نوزادش به کوهستان میرود