Passion Of Life

It’s been years that Niyaz has accepted the absence of her mother, who has gone abroad since divorcing her father. Niyaz has a quiet and simple life with her father, Movahhed, a philosophy professor at Tabriz University. The most important thing going on in Niyaz’s life is being taught Setar by one of his father’s students, Hediyeh. Niyaz learns playing the instrument with so much passion and even holds a concert… At this time, she receives a letter from her mother, informing of her upcoming trip to Iran and meeting her only daughter… The mood in their house just goes down and Movahhed is not feeling well, but there is no alternative. It’s a fact they have to deal with. An accident makes everything complicated upon the mother’s arrival. Niyaz is brain dead after an accident and her parents face the decision of their lifetime. Finally, they decide to donate their daughter’s heart to Hediyeh, whom their daughter loved very much and is now suffering from heart disease.

نیاز سال هاست که فقدان مادرش که بعد از جدایی از پدرش در خارج زندگی میکند  را پذیرفته و با پدرش استاد موحد، استاد فلسفه دانشگاه تبریز، زندگی آرام و ساده ای را دارند. مهمترین حادثه روزهای اخیر زندگی و نیازآموزش سه تار توسط یکی از دانشجویان پدرش، هدیه به اوست. نیاز که با اشتیاق فراگیری سه تار را تا آن اندازه پیش میبرد که حتی کنسرتی هم برگزار می کند… در این احوال نامه ای از مادر نیاز میرسد که حاکی از سفر عنقریب او به ایران و دیدار تنها دخترش است… فضای خانه سنگین و روحیه ی موحد  بد می شود، اما به هرحال چاره ای نیست. حقیقتی است که باید با آن کنار بیاید. امّا یک حادثه همه چیز را در آستانه ورود مادر به هم میریزد. نیاز براثر سانحه ای به مرگ مغزی دچار می شود و موحد و همسرش را در تصمیم گیری بزرگ زندگی شان درگیر میکند. سرانجام آن دو می پذیرند که قلب دخترشان را به هدیه که نیازبسیار دوستش میداشت و از بیماری قلبی رنج میبرد، هدیه کنند.