Golden Heel

Mehdi meets a woman called Nazi who owns a cabaret, while he is waiting for his brother Mahmoud to return from the US. Mahmoud meets Homa upon arrival and decides to marry her, but she was intended to marry Mehdi. When Mahmoud learns this, he convinces Homa to let go of the idea. However, he is drunk one night and rapes Homa. Mehdi severely beats him up the next day, but when he learns about their love for each other, he arranges their marriage, and he himself goes to pursue Nazi.

مهدی در شرایطی که انتظار ورود برادرش “محمود ” را از آمریکا دارد با “نازی” که کاباره ای دارد آشنا می شود . “محمود ” در بدو ورود با هما آشنا و بزودی تصمیم می گیرند که با هم ازدواج کنند ولی ” هما” همان دختری است که خانواده برای “مهدی” در نظر گرفته اند . وقتی “محمود ” متوجه امر می شود. بناچار به “هما” می قبولاند که از وصلت با هم چشم بپوشند یک شب محمود در بی خبری و مستی به هما تجاوز میکند و بعد بشدت به وسیله ی مهدی مضروب میشود. اما مهدی بزودی از علاقه محمود و هما با خبر میشود. آنها را به ازدواج هم درآورده و خود به سراغ نازی میرود.