Flagrant

Hojjat and Masoumeh are in love with each other, and Hojjat has an old friend named Mehdi. Masoumeh cannot bear this friendship and tries to tear it apart, but does not succeed. He blames Mehdi of being lustful towards her. The friends end in a conflict but Hojjat is depressed. Masoumeh who cannot bear this situation reveals the truth to her husband and they start a happy life again.

حجت و “معصومه ” عاشق هم هستند و دوستی قدیمی به نام ’’مهدی” دارد . معصومه تاب تحمل این دوستی را ندارد و به همین جهت به دفعات سعی میکند ھمسرش را از مهدی دور کند. ولی موفق نمی شود. در این شرایط با نیرنگ مهدی را متهم می کند که به او سوم نظر دارد. و بدین ترتیب دو دوست با هم درگیر می شوند . ولی از آن پس حجت به شدت افسرده و گوشه گیر می شود و معصومه که تحمل ناراحتی حجت را ندارد واقعیت را با همسرش در میان می گذارد و یکبار دیگر زندگی آرام و پر از محبت معصومه و مهدی آغاز می شود.