Escaping From The Bridal Chamber

Nabi and Negar love each other but their marriage faces lots of problems. Nabi kidnaps Negar and takes her to the holy tomb and goes on a strike. People try in different ways to bring them out from the holy tomb. They take Nabi out of the tomb and tell Negar he is killed. Negar commits suicide and when Nabi finds out about her, goes in a frenzy. Years later, Nabi is seen as a ragamuffin who says constantly: I want no money, I just want my Negar.

نبی ونگار یکدیگر را دوست دارند ولی در رراه ازدواج انها مشکلات زیادی ایجاد میشود . ولی نبی نگار را به هنگام عقد میدزدد و او را باخود به امامزاده برده و و بست مینشیند. به انحا مختلف سعی میکنند که نبی و نگار را از امامزاده خارج کنند و سرانجام نیز به بهانه ای نبی را خارج کرده و بعد به نگار خبر میدهند که نبی کشته شده است. نگار از شدث ناراحتی خود را میکشد ونبی در بازگشت وقتی او را مرده می باید مشاعرش را از دست می دهد. سالها بعد نبی به صورت مرد ژنده پوشی دیده میشود که در مقابل کمک دیگران دائما میگوید من پول نمیخوام من نگارم را میخوام.