Buffalos

In a Kurdish village, a retired colonel known as Khan, wants to destroy the houses of the villagers in order to establish a casino. The villagers oppose him but Khan encounters them with his violent group known as the Buffalos. Khan also tries to reach a young girl called Aatieh, but he faces Taleb who is her fiance. Taleb is killed by the Buffalos and Atieh commits suicide. This bitter accident makes the villagers angry, and Aslan who is a passionate rural young man and loves Galavizh, the daughter of the head of the Ploice Station, sergeant Boushehri, refers to him and asks him to stop the Khan. Sergeant Boushehri who finds out that his commanders are in support of Khan, decides to stand against him and gives him a 24-hour chance to leave the village. In a short interval, the sergeant is arrested and sergeant Vafaei replaces him. Aslan and the other men of the village stop the automobile which is taking sergeant Boushehri to prison and release him. The Buffalos begin a violent and wild struggle against the villagers and sergeant Boushehri, but they resist courageously and eventually perish the Buffalos and also the Khan. Peace returns to the village, but after a while, officers of the government enter the village having a new mission.

یک سرهنگ بازنشسته – معروف به خان – در یک روستای کردستان، قصد دارد با تخریب خانه های روستاییان، کازینویی را احدات کند، روستاییان با این کار مخالفند، اما خان با گروه خشن خود معروف به گاومیش ها با آنها مقابله میکند. خان که در عین حال تصمیم دارد دختر جوانی از روستا به نام آتیه را از آن خود کند با نامزد او طالب درگیر می شود. طالب توسط گاومیش ها کشته میشود و آتیه نیز خودکشی میکند. این حادثه تلخ، خشم روستاییان را موجب می شود، اصلان جوان پرشور روستایی که شیفته گلاویژ دختر استوار بوشهری فرمانده پاسگاه است، به او مراجعه کرده و از او میخواهد تا دامنه ی ظلم خان را متوقف کند.استوار بوشهری که دریافته، فرماندهان او نیز از خان حمایت می کنند، اما به هر ترتیب تصمیم به مقابله با خان میگیرد و به خان بیست و چهار ساعت برای تخلیه روستا فرصت میدهد. اما در فاصله کوتاهی، استوار بوشهری بازداشت و استوار وفایی جای او را میگیرد.اصلان و دیگر مردان و جوانان روستا، اتومبیلی که استوار بوشهری را به بازداشتگاه میبرد، متوقف و استوار را فراری میدهند. گاومیش ها، درگیری همه جانبه و خشنی را برعلیه استوار بوشهری و مردان روستا آغاز میکنند اما روستاییان یکپارچه و مصمم، با حمایت استوار بوشهری و اصلان در برابرشان مقاومت کرده و سرانجام موجب نابودی آنها و همچنین خان می شوند.آرامش به روستا بازمیگردد، اما کمی بعد، ماموران دولتی وارد روستا می شوند، آنها مأموریت تازه ای دارند